2ماهگی پسرم
امرور1392/1/10پسرم ماشالله2ماهه شده.قربون پسرم برم که روز به روز داره بزرگ میشه. امروز رفتیم مرکز بهداشت برای قدووزن ماشاله پسرم5200شده بودی اینقدر باباباجون و مامانی ذوق زدیم که نگو.بعداز اون واکسنتو زدیم فقط یکم گریه کردی بعداز اون دیگه گریه نکردی قربونت برم که صبوری شب هم اصلا اذیت نکردی فقط یکم سرشب ناه میکردیوتا صبح بالا سرت بودم که تبت بالا نره عشقم. 3روز بعد هم مامانی زحمت کشیدن شمارو بردن حمام کارایی که در2ماهگی یاد گرفتی: عروسکاتو که می بینی ذوق میزنی و دست وپا میزنی دستاتو مشت میکنی تا چشاتو بمالونی ولی هنوز خوب تعادل نداری اغو میگی و صدا از خودت در میاری و ذوق میزنی بعدش یک دفعه سرفه میکنی ادامه مطلب&nbs...
نویسنده :
مامان منیره
14:42
بدون شرح
کیانمهر وقتی خوابه از نوزادی تا 2ماهگی
وقتی خوابی مثل فرشته هایی وقتی خوابی هم می خندی هم گریه میکنی عزیزم قربونت برم با اومدنت زندگیمون بهتروبهتر شده خدارو1000000000000مرتبه شکر ...
نویسنده :
مامان منیره
0:43
اولین چهارشنبه سوری
امسال اولین چهارشنبه سوری که کنار ما هستی به خاطر شماجایی نرفتیم اخه اینجا چهارشنبه سوری نیست خط مقدمه بس که طرقه و نارنجک میندازن من نمی خوام پسر گل بترسه و ناراحت باشه انشالله سال دیگه با پسرم می ریم چهارشنبه سوری ...
نویسنده :
مامان منیره
23:58
کیانمهر ختنه میشود
مامانی (مامان من) هدیه عیدیت رو برد شما ور ختنه کرد هورااااااااپسرم اقاشد در بعد از ظهر شنبه1391/12/26 در درمانگاه حجتی ساعت4ختنه شدی اولین نفری بودی که ختنه کردنت من پشت دراتاق بودم ونگران شما بودم که زیاد دردت نیاد عزیزم وقتی مامانی بردت داخل اتاق بعداز3دقیقه صدای گریت اومد و بعداز5دقیقه منوصدازدن رفتم داخل اتاق دیدم پسرم رو اقا کردن وایییییییییییییییییی سنبل طلای پسرمو بریده بودن خوشکل بود خشکل تر شدداشتی بهم نگاه میکردی و می خندیدی همونجا بهت قطره دادم تا دردت کمتربشه خداروشکر گریه نکردی و اروم بودی و خوابیدی تا بعدازظهرکه باباجون با یه جعبه شیرینی اومد خونه مامانیو با مامانی و خاله ها و باباجون نشستیم شیرینی خوردن وتا فردا شب اونجا ب...
نویسنده :
مامان منیره
23:54
کیانمهر40روزه شد
صبح روزیکشنبه تاریخ20اسفند پسرم 40روزه شد مامانای اومد دوباره شمارو برد حمام ولی ایندفعه وایییییی اینقدر گریه کردی که نگو بعد اظهر هم رفتیم دکتر با خاله منصوره خاله مریم زنگ زد گفت شام بیاین اونجا و ماهم به اتفاق دایی ابلفضل رفتیم خونه خاله و موقع برگشت شما ومن رفتیم خونه مامانی برات اسپند دودکردو تخم مرغ سرت شکست تا یکم اروم شدی و خوابیدی کیانمهرم داره کم کم شیطون میشه این عکس بعدازحموم چهلوم ...
نویسنده :
مامان منیره
23:09
کیانمهر در یک ماهگی
ماشاللللللللللللللللللللللللللللله100000000000000000ماشالله پسرم فقط شیر می خوره می خوابه اصلا گریه یاد نداره بکنه و منم به همه کارام میرسم خداروشکر که پسر ارومی بهم دادی قربونش بره مامان ...
نویسنده :
مامان منیره
23:05
اولین کنترل قدووزن
30روزگی باباباجون رفتیم مرکز بهداشت و برات پرونده باز کردیم قدو وزنت کردن ماشالله پسرم بزرگ شده وزن3.200قد52دورسر35 نمیدونی چقدربا بابایی ذوق زدیم عزیزم دوست داریم ...
نویسنده :
مامان منیره
23:02
10روزگیت مبارک عشقم
عزیزتراز جانم امروز10روزه شدی شب قبل تصمیم گرفتیم که برای حموم 10روزگی برات جشن بگیریم خلاصه خیلی اتفاقی شد و ماهم قرار شد فقط خاله ها و زن عمو وعمه ها و خاله های من باشن شب با بابا جون ومامانی رفتیم خرید کردیم صبح روز جمعه شما 10روزه شدی و بعد ا زاومدن مهمونا من و شما و مامانی رفتیم حمام دستش درد نکنه مارو حسابی حموم کردو تمیز شدیم شما هم اصلا گریه نکردی و خیلی اقا بودی بعداز دراومدن از حموم سوروسات رقص وپایکوبی راه افتاد مامانی اقاجون زحمت کشید50تومان هدیه داد و خاله ها هم برات لباس اوردن خاله منصوره هم با دوربینش کلی ازت عکس گرفت دستشون دردنکنه بعداز جشن هم ناهار خوردیم و بعدازظهر هم همه رفتن خونه هاشون و ماهم وسایلمون رو ج...
نویسنده :
مامان منیره
14:44